جدول جو
جدول جو

معنی پاک فن - جستجوی لغت در جدول جو

پاک فن(فُ)
ترکیبی سیم فام از مس و نیکل و روی که به چین از آن اوانی و ظروف کنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک رخ
تصویر پاک رخ
(دخترانه)
پاکیزه رو، زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاکشان
تصویر پاکشان
در حال پا کشیدن بر زمین، ویژگی آنکه آهسته و به کندی قدم بردارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک خو
تصویر پاک خو
پاکیزه خوی، خوش خلق، خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک منش
تصویر پاک منش
پاک سرشت، پاک نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک تن
تصویر پاک تن
پاکیزه تن، کسی که تن و بدنش آلوده نباشد، کنایه از پارسا، عفیف، کنایه از نجیب و اصیل، کنایه از نیکواندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک شدن
تصویر پاک شدن
پاکیزه شدن، از آلودگی درآمدن، سترده شدن، زدوده شدن
محو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک جفت
تصویر پاک جفت
شوهر یا زنی که به همسر خود خیانت نکند، جفت پاک، همسر عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک رو
تصویر پاک رو
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸)، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹)
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک جان
تصویر پاک جان
دارای جان پاک، دارای روان پاک، پاک نهاد، پاک باطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکیدن
تصویر پاکیدن
پاک کردن، پاکیزه ساختن از آلودگی و پلیدی، پاکیزه کردن، شستن چیزی و چرک آن را گرفتن، صاف کردن، خالص کردن، آشغال و نخالۀ چیزی از قبیل گندم یا جو و امثال آن ها را جدا کردن، ستردن، زدودن، محو کردن چیزی از روی چیزی دیگر، پاکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دل
تصویر پاک دل
کسی که کینه، حسد و گمان بد به دیگری نداشته باشد، آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد، پاکیزه دل، خوش قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دین
تصویر پاک دین
کسی که دین و آیین راست و درست دارد، دین درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه با نظر پاک بنگرد، پاک بیننده، نیک بین، آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
پاکیزه تن. پاک بدن، پارسا. عفیف. مقابل. پاکجامه. ناپاکتن:
چنان پاک تن بود و روشن روان
که بودی بر او آشکارا نهان.
دقیقی.
چو نستور گردنکش پاک تن
چو نوش آذر آن پهلو رزم زن.
دقیقی.
که او هست رویین تن و رزم زن
فرایزدی دارد آن پاک تن.
فردوسی.
زن پاکتن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی.
فردوسی.
یکی مجلس آراست (کیخسرو) با پیلتن
رد و موبد و خسرو پاک تن
فراوان سخن راند از افراسیاب
ز درددل خویش وز رنج باب.
فردوسی.
ز من پاک تن دختر من بخواه
بدارش به آرام در پیشگاه.
فردوسی.
چنین گفت کین پاکتن چهرزاد
ز گیتی فراوان نبوده ست شاد.
فردوسی.
تو تا زادی از مادر پاکتن
سپر کرده پیشم تن خویشتن.
فردوسی.
همی گفت اگر نوذر پاک تن
نکشتی پی و بیخ من بر چمن.
فردوسی.
سخن گوی و روشندل و پاک تن
سزای ستودن بهر انجمن.
فردوسی.
، نیکواندام. نیک اندام. نیکچهر:
جوانی برآراست (ابلیس) از خویشتن
سخنگوی و بینادل و پاک تن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک خون
تصویر پاک خون
پاک گهر پاک نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک جفت
تصویر پاک جفت
آنکه بشوی یا زن خویش خیانت نورزد جفت پاک جفت پارسا همسر عفیف
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیزه تن پاک بدن، پارسا پا کجامه عفیف مقابل ناپاک تن، نیک اندام نیکو اندام نیکچهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نفس
تصویر پاک نفس
راستگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک منش
تصویر پاک منش
پاک فطرت پاک جبلت پاک اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سر
تصویر پاک سر
پاک درون پاک باطن پاک سریرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سخن
تصویر پاک سخن
پاک گفتار درست گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک رفتن
تصویر پاک رفتن
کامل رفتن تمام رفتن پاک روب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک ذهن
تصویر پاک ذهن
آنکه ذهنی پاک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مسنای از ابزارهای خنیا یکی از سازهای بادی (ذوات النفخ) که آنرا از مس سازند و تیغه فلزی نازکی دارد که تولید صدا میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدین
تصویر پاکدین
آنکس که اعتقاد پاک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکیدن
تصویر پاکیدن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک تنی
تصویر پاک تنی
پاکیزه تنی پارسایی عفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک جان
تصویر پاک جان
پاک درون پاک باطن، جان پاک
فرهنگ لغت هوشیار
((کُ))
ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاک نفس
تصویر پاک نفس
((نَ فَ))
راستگوی
فرهنگ فارسی معین